ی کم از شیطنتای اقا پارسا بگم براتون....
سلام داشتم براتون مینوشتم که خوشگلای من حسابی بزرگ شدن ماشاله . ... مامان تنبل داشت میگفت نوشتن خاطره تو وبلاگ زمان بره و این دلیل دیر اپ کردن من هست که در همین لحظه اقا پارسا سر بدن درون یخچال و شروع کردن به اکتشافات و صدا کردنشون بی نتیجه بود رفتم سراغش دیدم ی گوجه برداشته داره دنبال نیمه گم شدش یعنی تخ اوخ(تخم مرغ) میگرده ...بعد در همون حال مدام میگفت ماما ماکاگانگی(ماکارانی). ..ی جورایی راضیش کردم و از یخچال اومد بیرون البته با دراومدن صدای اژیرش ...خلاصه نوشته های من نیمه کار بود برگشتم بنویسم رفت روی میز عسلی(البته چوبیه ها محکمه)رفت سراغ گلدون روی جا کفشی ی صفایی هم به اون داد و برشگردوند کف خونه ...تمیز ک...